چون آفریدی رایگان نه سود کردی نه زیان
|
|
اکنون ببخش ای غیب دان هم رایگان سبحانه
|
یارب دل و دلدار شد بار گنه بسیار شد
|
|
وین خفته تا بیدار شد شد کاروان سبحانه
|
اول نه نیکو زیستم جز حسرت اکنون چیستم
|
|
ای بس که من بگریستم از شرم آن سبحانه
|
درماندهام در کار خود نه یار کس نه یار خود
|
|
از پردهی پندار خود بازم رهان سبحانه
|
جان مرا هشیار کن شایستهی دیدار کن
|
|
وین خفته را بیدار کن در زندگان سبحانه
|
در ششدر خوف و رجا چون جان شود از تن جدا
|
|
یارب مکش از سوی ما آن دم عنان سبحانه
|
از ظلمت تحت الثری جان جذب کن سوی علا
|
|
نوری ز انوار هدی در وی رسان سبحانه
|
هرچند بیباک رهم از لطف کن پاک رهم
|
|
کافکند بر خاک رهم بار گران سبحانه
|
عطار را در هر نفس فریاد رس لطف تو بس
|
|
پاکش برای فریاد رس زین خاکدان سبحانه
|