درخت موسی از دورم نمودند
|
|
سزد گر آه موسیوار دارم
|
اگر موسی نیم موسیچه هستم
|
|
درون سینه موسیقار دارم
|
چو موسیقار مینالم به زاری
|
|
که کاری مشکل و دشوار دارم
|
ز کار خویشتن تا چند گویم
|
|
که باشم من کجا مقدار دارم
|
ز هر چیزی که گفتم توبه کردم
|
|
زبان اکنون بر استغفار دارم
|
میان خلق از آن معنی عزیزم
|
|
که نفس خویشتن را خوار دارم
|
خطا گفتم غلط کردم که در راه
|
|
به نادانی خویش اقرار دارم
|
مگردانید سر از من به خواری
|
|
که سرگردانی بسیار دارم
|
مرا سودای دلبندی چنان کرد
|
|
که عمری رفت و عمری کار دارم
|
چو از هستی او با خویش افتم
|
|
ز ننگ هستی خود عار دارم
|
دلی در راه او در کفر و اسلام
|
|
میان کعبه و خمار دارم
|
بوینیدم بسوزیدم در آتش
|
|
که زیر خرقه در زنار دارم
|
ندام ذرهای مقصود حاصل
|
|
ولی اندیشه صد خروار دارم
|
فغان از هستی عطار امروز
|
|
من این غم جمله از عطار دارم
|
خداوندا تو میدانی که دیر است
|
|
که از ایوان تو ادرار دارم
|
به فضل ادرار خود را تازه گردان
|
|
که هم بی برگم و هم بار دارم
|
گر استعداد ادرار توام نیست
|
|
به دست توست چون انکار دارم
|