گر یک شکر از لعلت در کار کنی حالی
|
|
صد کافر منکر را دیندار کنی حالی
|
ور زلف پریشان را درهم فکنی حلقه
|
|
تسبیح همه مردان زنار کنی حالی
|
روزی که ز گلزاری بی روی تو گل چینم
|
|
گلزار ز چشم من گلزار کنی حالی
|
چون دیدهی من هر دم گلبرگ رخت بیند
|
|
از ناوک مژگانش پر خار کنی حالی
|
صد گونه جفا داری چون روی مرا بینی
|
|
بر من به جوانمردی ایثار کنی حالی
|
صد بلعجبی دانی کابلیس نداند آن
|
|
ما را چو زبون بینی در کار کنی حالی
|
بردی دلم از من جان چون با تو کنم دعوی
|
|
خود را عجمی سازی انکار کنی حالی
|
چون صبح صبا زانرو در خاک کفت مالد
|
|
کز بوی سر زلفش عطار کنی حالی
|