ای بوس تو اصل هر شماری | چشم سیهت سفید کاری | |
زلف تو ز حلقه درشکستی | ماه تو ز مشک در غباری | |
از زلف تو مشک وام کرده | باد سحری به هر بهاری | |
روی تو که شمع نه سپهر است | از هشت بهشت یادگاری | |
هرگز نکشید هیچ نقاش | چون صورت روی تو نگاری | |
سرسبزتر از خط تو ایام | گل را ننهاد هیچ خاری | |
شد آب روان ز چشمهی چشم | چون خط تو دید سبزهزاری | |
میخواستم از لب تو بوسی | گفتی که همی دهم قراری | |
گفتم که قرار چیست گفتی | هر بوسی را کنی نثاری | |
جانی بستان بهای بوسی | یا دست ز جان بدار باری | |
چون هست زکات بر تو واجب | یک بوسه ببخش از هزاری | |
گر بوسه بسی نگاه داری | هرگز ناید به هیچ کاری | |
گفتی به شمار بوسه بستان | کی کار مرا بود شماری | |
چون خوزستان لب تو دارد | کی بوس تو را بود کناری | |
خود بی جگری نیافت عطار | از لعل تو بوسه هیچ باری |