خطی از غالیه بر غالیهدان آوردی | دل این سوخته را کار به جان آوردی | |
نه که منشور نکویی تو بی طغرا بود | رفتی از غالیه طغرا و نشان آوردی | |
تا به ماهت نرسد چشم بد هیچ کسی | ماه را در زره مشکفشان آوردی | |
نیست از جانب من تا به تو یک موی میان | تو چرا بیهده از موی میان آوردی | |
هرکه او از سر کوی تو به مویی سر تافت | با سر موی خودش موی کشان آوردی | |
گفتم از لعل لبت یک شکر آرم بر زخم | گفت آری شدی و زخم زبان آوردی | |
خواست از لعل تو عطار به عمری شکری | جگرش خوردی و کارش به زیان آوردی |