هر شبی وقت سحر در کوی جانان میروم
|
|
چون ز خود نامحرمم از خویش پنهان میروم
|
چون حجابی مشکل آمد عقل و جان در راه او
|
|
لاجرم در کوی او بی عقل و بی جان میروم
|
همچو لیلی مستمندم در فراقش روز و شب
|
|
همچو مجنون گرد عالم دوست جویان میروم
|
هر سحر عنبر فشاند زلف عنبر بار او
|
|
من بدان آموختم وقت سحر زان میروم
|
تا بدیدم زلف چون چوگان او بر روی ماه
|
|
در خم چوگان او چون گوی گردان میروم
|
ماه رویا در من مسکین نگر کز عشق تو
|
|
با دلی پر خون به زیر خاک حیران میروم
|
ذره ذره زان شدم تا پیش خورشید رخش
|
|
همچو ذره بی سر و تن پای کوبان میروم
|
چون بیابانی نهد هر ساعتی در پیش من
|
|
من چنین شوریده دل سر در بیابان میروم
|
تا کی ای عطار از ننگ وجود تو مرا
|
|
کین زمان از ننگ تو با خاک یکسان میروم
|