ای مشک خطا خط سیاهت | خورشید درم خرید ماهت | |
هرگز به خطا خطی نیفتاد | سر سبزتر از خط سیاهت | |
در عالم حسن پادشاهی | جان همه عاشقان سپاهت | |
چون بنده شدند پادشاهانت | مینتوان خواند پادشاهت | |
گردان گردان سپهر سرکش | جویان جویان ز دیر گاهت | |
بر خاک از آن فتاد خورشید | تا ذره بود ز خاک راهت | |
چون چین قبا به هم درافتند | عشاق چو کژ نهی کلاهت | |
در عشق تو زهد چون توان کرد | چون کس نرسد به یک گناهت | |
بس آه که عاشقانت کردند | دل نرم نشد ز هیچ آهت | |
هرگز نرسد ور آن همه آه | درهم بندی به بارگاهت | |
آن دم که ز پرده رخ نمایی | صد فتنه نشسته در پناهت | |
وانگه که ز لب شکر گشایی | صد خوزستان زکات خواهت | |
گر تو شکری دهی به عطار | این صدقه فتد به جایگاهت |