از کارها کریمی و فضل اختیار کرد
|
|
هیچ اختیار نیست بر آن اختیار او
|
میران به ملک و مال کنند افتخار و بس
|
|
آن نیست او که هست به مال افتخار او
|
فخرش به فضل و اصل بزرگ و فروتنیست
|
|
وین هر سه چیز نیست برون از شمار او
|
خالی نباشد از شرف و حشمت بزرگ
|
|
ایوان او و درگه او روز بار او
|
لشکرکشان ز بهر تقرب به روز جشن
|
|
شاید اگر که دیده کنندی نثار او
|
با صد هزار فضل که دارد مبارزیست
|
|
چونانکه خون شیر خورد ذوالفقار او
|
ده ساله یا دوازده ساله فزون نبود
|
|
کاندر نبردگاه برآمد غبار او
|
روزی به رزمگاه شبانگاه را نماند
|
|
ناکشته هیچ دشمن او در دیار او
|
تا روز حشر یاد کنند اندر آن زمین
|
|
لشکر شکستن و صفت کارزار او
|
روز مبارزت به دلیری و دست او
|
|
بر صد هزار تن بزند یکسوار او
|
همواره شادمانه زیاد و به هر مراد
|
|
توفیق جفت او و خداوند یار او
|
چون بوستان تازه و باغ شکفته باد
|
|
از روی ریدکان حصاری حصار او
|
فرخنده باد عیدش و تا جاودان مباد
|
|
بی جام می به مجلس او میگسار او
|