در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی وزیر

نگار من آن لعبت سیمتن مه خلخ و آفتاب ختن
برون آمد از خیمه و از دو زلف بنفشه پریشیده بر نسترن
تماشاکنان گرد خیمه بگشت چو سروی چمان بر کنار چمن
ز سر تا به بن زلف او پر گره ز بن تا به سر جعد او پر شکن
همی‌داد بینندگان را درود ز دو رخ گل و از دو عارض سمن
کمر خواست بستن همی بر میان سخن خواست گفتن همی با دهن
نه بستن توانست زرین کمر نه گفتن توانست شیرین سخن
بلی کس نبندد کمر بی میان بلی، کس نگوید سخن بی دهن
دهان و میان زان ندارد بتم که هر دو عطا کرد روزی به من
دل و تن مرا زین دو آمد پدید و گرنه مرا دل کجا بود و تن
فری روی شیرین آن ماهروی که دلها تبه کرد بر مرد و زن
فری خوی آن بت که وقت شراب همه مدحت خواجه خواهد ز من
سپهر هنر خواجه‌ی نامور وزیر جلیل احمد بن الحسن
نوازنده‌ی اهل علم و ادب فزاینده‌ی قدر اهل سنن
پژوهنده‌ی رای شاه عجم نصیحتگر شهریار زمن
وزیر جهاندار گیتی فروز وزیر هنرپرور رایزن
وزارت به اصل و کفایت گرفت وزیران دیگر به زرق و به فن
وزارت به ایام او باز کرد دو چشم فرو خوابنیده وسن
به جنگ عدو با ملک روز و شب زمانی نیاساید از تاختن
گهی رنجه ز آوردن ژنده پیل گهی مانده ز آوردن کرگدن