بر دولت و اقبال بناز ای شه گیتی
|
|
از این کرم ایزد کت کرد مکرم
|
آن کس که چو مسعود خلف دارد و وارث
|
|
زیبد که مر او را به دو گیتی نبود غم
|
از برکت او دولت تو گشت پدیدار
|
|
از پای سماعیل پدید آمد زمزم
|
در چهرهی او روزبهی بود پدیدار
|
|
در ابر گرانبار پدیدار بود نم
|
کس را به جهان چون پسر تو پسری نیست
|
|
آهو بچه کی باشد چون بچهی ضیغم؟
|
شیران و بر از شیران چون تیغ بر آهیخت
|
|
باشند به چشمش همه با گور رمارم
|
شیری که شهنشاه بدان شیر نهد روی
|
|
از بیم شود موی برو افعی و ارقم
|
هر دل که شد از هیبت او تافته و ریش
|
|
آن دل نه به دارو به هم آید نه به مرهم
|
هم بکشد و هم زنده کند خشمش و جودش
|
|
آن موسی عمران بود، این عیسی مریم
|
ای بار خدای ملکان همه گیتی
|
|
ای از ملکان پیش چو از سال محرم
|
جشن سده در مجلس آراستهی تو
|
|
با شادی چون زیر همیسازد با بم
|
جشن سده را رسم نگهداشتی ای شاه
|
|
آتش به تخش بردی از خانهی چارم
|
چون آتش سوزنده بیفروزد و آتش
|
|
آن یک رخ ساقی و دگر جام دمادم
|
می خور که ترا زیبد می خوردن و شادی
|
|
می خوردن تو مدحت و آن دگران ذم
|
روی تو و رخسار بداندیش چو گل باد
|
|
آن تو ز می ، وان بداندیش تو از دم
|
دست تو به سیکی و به زلفی که ازو دست
|
|
چون مخزنهی مشک فروشان شود از شم
|