در مدح سلطان ابو سعید مسعود بن محمود غزنوی

جشن سده و سال نو و ماه محرم فرخنده کناد ایزد بر خسرو عالم
شاهنشه گیتی ملک عالم مسعود کاین نام بدین معنی او راست مسلم
از دیدن او چشم جهان گردد روشن وز گفتن نامش دل و جان گردد خرم
از دیدن او سیر نگردد دل نظار زانست که نظار همی‌نگسلد از هم
کس نیست به گیتی که برو شیفته دل نیست دلها به خوی نیک ربوده‌ست نه ز استم
گویی که بیکباره دل خلق ربوده ست از تازی و از دهقان وز ترک و ز دیلم
شاهی که بدین سکه‌ی او بر گه شاهی خود نیست چنو از گه او تا گه آدم
بگذشت به قدر و شرف از جم و فریدون این بود همه نهمت سلطان معظم
ای خسرو غازی پدر شاه کجایی تا تخت پسر بینی بر جایگه جم
گرد آمده بر درگه او از پی خدمت صد شاه چو کیخسرو، صد شیر چو رستم
از عدل و ز انصاف جهان را همه هموار چون باغ ارم کرده و چون بیت محرم
بی رنج به تدبیر همی‌دارد گیتی چونانکه جهان را جم می‌داشت به خاتم
نام تو بدو زنده و در خانه‌ی تو سور در خانه‌ی بدخواه تو صد شیون و ماتم
فرمان تو و طاعت و رای تو نگه داشت بیرون نشد از طاعت و رای تو به یک دم
هرکس که ترا خدمت کرده ست بر او چون جان گرانمایه عزیزست و مکرم
آن را که برآورده‌ی تو بود برآورد وز جمله‌ی یاران دگر کرد مقدم
آنان که جوانند پسر خواند و برادر پیران و بزرگان سپه را پدر و عم
آن ملک و ولایت که ز تو یافت همه داد وان ملک و ولایت که بگیرد بدهد هم
با این هنر و مردی و با این دل و بازو او را به جهان ملک و ولایت نبود کم
همواره روان تو ازو باشد خوشنود وین مملکت راست نگیرد به کفش خم