به ماهی چهار میر، به ماهی چهار شاه
|
|
به ماهی چهار شهر، بکند از بن و ز بار
|
یکی را به کوه سر ، یکی را به کوه شیر
|
|
یکی را به دشت گنج، یکی را به رودبار
|
ازین پس علی تکین، دگر ارسلان تکین
|
|
سه دیگر طغان تکین، قدر خان بادسار
|
یکی گم شود به خاک، یکی گم شود به گور
|
|
یکی درفتد به چاه، یکی برشود به دار
|
ملک بادهای به دست، سماعی نهاده پیش
|
|
یکی طرفه بر یمین، یکی طرفه بر یسار
|
یکی چون عقیق سرخ، یکی چون حدیث دوست
|
|
یکی چون مه درست، یکی چون گل ببار
|
بهارش خجسته باد، دلش آرمیده باد
|
|
جهان را بدو سکون، بدو ملک را قرار
|
یکی را مباد عزل، یکی را مباد غم
|
|
یکی باد بیزوال، یکی باد بیکنار
|
بداندیش او به جان، بدی خواه او به تن
|
|
نکوخواه او ز یسر، نصیحتگر از یسار
|
یکی مستمند باد، یکی باد دردناک
|
|
یکی باد شادکام، یکی باد شادخوار
|
سرایش ز روی خوب، ولایت ز عدل و داد
|
|
بساط از لب ملوک، در خانه از سوار
|
یکی گشته چون بهار، یکی گشته چون بهشت
|
|
یکی گشته پر نگار، یکی گشته استوار
|