در مدح یمین‌الدوله سلطان محمود غزنوی

بدین خرمی جهان، بدین تازگی بهار بدین روشنی شراب، بدین نیکویی نگار
یکی چون بهشت عدن یکی چون هوای دوست یکی چون گلاب بلخ یکی چون بت بهار
زمین از سرشک ابر، هوا از نسیم گل درخت از جمال برگ، سر که ز لاله‌زار
یکی چون پرند سبز، یکی چون عبیر خوش یکی چون عروس خوب، یکی چون رخان یار
تذرو عقیق روی، کلنگ سپیدرخ گوزن سیاه چشم، پلنگ ستیزه کار
یکی خفته بر پرند، یکی خفته بر حریر یکی رسته از نهفت، یکی جسته از حصار
ز بلبل سرود خوش، ز صلصل نوای نغز ز ساری حدیث خوب، ز قمری خروش زار
یکی بر کنار گل، یکی در میان بید یکی زیر شاخ سرو، یکی بر سر چنار
هوا خرم از نسیم، زمین خرم از لباس جهان خرم از جمال، ملک خرم از شکار
یکی مشک در دهان، یکی حله بر کتف یکی آرزو به دست، یکی دوست در کنار
زمانه شده مطیع، سپهر ایستاده راست رعیت نشسته شاد، جهان خوش به شهریار
یکی را بدو نیاز، یکی را بدو شرف یکی را بدو امید، یکی را بدو فخار
ازان عادت شریف، ازان دست گنج بخش ازان رای تیزبین، ازان گرز گاوسار
یکی خرم و بکام، یکی شاد و کامران یکی مهتر و عزیز، یکی خسته و فگار
مصافش به روز رزم، سپاهش به روز عرض بساطش به روز بزم، سرایش به روز بار
یکی کوه پر پلنگ، یکی بیشه پر هزبر یکی چرخ پر نجوم، یکی باغ پر نگار
امیران کامران، دلیران کامجوی هزبران تیز چنگ، سواران کامگار
یکی پیش او به پای ، یکی در جهان جهان یکی چون شکال نرم ، یکی چون پیاده خوار
کمند بلند او ، سنان دراز او سبک سنگ تیر او ، گران گرز هر چهار
یکی پیش نصرتست، یکی بازوی ظفر یکی نایب قضا، یکی قهر کردگار