در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود غزنوی

ای دل ناشکیب مژده بیار کامد آن شمسه‌ی بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ آمد آن آهوی چریده بهار
آمد آن غمگسار جان و روان آمد آن آشنای بوس و کنار
آمد آن ماه با هزار ادب آمد آن روی با هزار نگار
آمد آن مشکبوی مشکین مو آمد آن خوبروی ماه عذار
گر نژند از فراق بودی تو خویشتن را کنون نژند مدار
زین بهنگامتر نباشد وقت زین دلارامتر نباشد یار
عشق را باز تازه باید کرد عاشقی را بساز دیگر بار
اندر این عشق نو غزلها گوی پس به گوش خدایگان بگذار
آفتاب خدایگان که بدوی چون گل افروخته‌ست روی تبار
میر عادل محمد محمود پشت دین محمد مختار
آنکه گیتی به روی او بیند خسرو شاه‌بند شیرشکار
آنکه دولت چو بندگان مطیع خدمت او کند به لیل و نهار
بهتر از خدمت مبارک او نیست اندر جهان سراسر کار
خدمت او امیدوارترست از دعاهای عابدان بسیار
هر چه باید ز آلت ملکان همه دادستش ایزد دادار
گر که سرمایه‌ی مهی هنرست هنرش را پدید نیست شمار
ور بزرگی به فضل خواهد بود فضل او را پدید نیست کنار
روز چوگان زدن ستاره شود گوی او بر سپهر دایره وار