در وصف بهار و مدح ابو احمد محمد بن محمود بن سبکتکین

مرحبا ای بلخ بامی همره باد بهار از در نوشاد رفتی یا ز باغ نوبهار
ای خوشا آن نوبهار خرم نوشاد بلخ خاصه اکنون کز در بلخ اندرون آمد بهار
هر درختی پرنیان چینی اندر سر کشید پرنیان خرد نقش سبز بوم لعلکار
ارغوان بینی چو دست نیکوان پر دستبند شاخ گل بینی چو گوش نیکوان پر گوشوار
باغ گردد گلپرست و راغ گردد لاله‌گون باد گردد مشکبوی و ابر مروارید بار
باغبان بر گرفته دل به ماه دی ز گل پر کند هر بامدادی از گل سوری کنار
بلخ بس خوشست، لیکن بلخیان را باد بلخ مر مرا با شهرهای گوز گانانست کار
نوبهار بلخ را در چشم من حشمت نماند تا بهار گوزگانان پیش من بگشود بار
باغ و راغ و کوه و دشت گوزگانان سربسر حله‌ی دو روی را ماند ز بس نقش و نگار
هر چه زیور بود نوروز نوآیین آن همه برد بر گلهای باغ و راغ نوروزی به کار
از درون رشنه تا کهپایه‌های کرزوان سبزه از سبزه نبرد، لاله‌زار از لاله‌زار
بیشه‌های کرزوان از لاله‌زار و شنبلید گاه چون بیجاده گردد، گاه چون زر عیار
از فراوان گل که بر شاخ درختان بشکفد راست پنداری درختان گوهر آوردند بار
بامدادان بوی فردوس برین آید همی از در باغ و در راغ و ز کوه و جویبار
گل همی گل گردد و سنگ سیه یاقوت سرخ زین بهار سبزپوش تازه‌روی آبدار
خوبتر زین گوزگانان را بهاری دیگرست وین بهار اکنون پدید آید که آید شهریار
میر ابو احمد محمد شهریار دادگر سرفرار گوهر و فخر بزرگان تبار
آنکه دنیا را جمالست آنکه دین را قوتست آنکه دولت را ثیابست آنکه شاهی را شعار
در بزرگی با تواضع، در سیاست با سکون در سخا با تازه‌رویی، در جوانی با وقار
پر دل پر دل، ولیکن مهربان مهربان قادر قادر، ولیکن بردبار بردبار