در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود غزنوی

پیش خسرو، بتان آهو چشم یک به یک را بدوختند جگر
راست گفتی مخالفان بودند پیش گردنکشان این لشکر
هر که را میر خسته کرد به تیر زان جهان نزد او رسید خبر
راست گفتی که تیرشاه گشاد زین جهان سوی آن جهان ره و در
وز دگر سو در آمدند به کار شرزه یوزان چو شیر شرزه‌ی نر
راست گفتی مبارزان بودند هر یکی جوشنی سیاه به بر
رنج نادیده کامگار شدند هر یکی بر یکی به نیک اختر
راست گفتی که عاشقانندی نیکوان را گرفته اندر بر
همه هامون زخون ایشان گشت لعل چون روی آن بت دلبر
راست گفتی به فر دولت میر سنگ آن دشت گشت سرخ گهر
پس بفرمود شاه تا همه را گرد کردند پیش او یکسر
راست گفتی سپاه دارا بود کشته پیش مصاف اسکندر
بنهادندشان قطار قطار گرهی مهتر و صفی کهتر
راست گفتی که خفته مستانند جامه‌هاشان ز لعل سیکی تر
چون ملکشان بدید، از آن سه یکی به حشم داد و ما بقی به حشر
راست گفتی ز بهر ایشان بود آن شکار شگفت شاه مگر
شادمان روی سوی خیمه نهاد آن شه خوبروی نیک سیر
راست گفتی نبرده حیدر بود بازگشته به نصرت از خیبر
شاد باد آن سوار سرخ قبای که همی آن شکار برد به سر
راست گفتی که آفتابستی به جهان گسترانده تابش و فر