در دعای به سلطان محمود غزنوی

هر شاه که یکروز میان بسته به شاهی در خدمت فرخنده‌ی او بسته میان باد
امروز جهاندار و خداوند جهان اوست همواره جهاندار و خداوند جهان باد
از مشرق تا مغرب رایش به همه جای گه شاه برانگیز و گهی شاه نشان باد
هر ماه به شهری علم شاهی شاهان زیر سم اسبانش نگون باد و ستان باد
تا پادشهان صدرگه آرایند او را بر گاه شهی مسکن و در صدر مکان باد
از هیبت او روز بداندیش چو شب شد نوروز مخالف هم ازینگونه خزان باد
آن تیغ و سنان را که بدو حرب کند شاه چرخ و فلک و دولت منصور فسان باد
هر ساعتی اندر دل و در خانه‌ی کفار درد و فزع و ناله و فریاد و فغان باد
آراستن دین همه زان تیغ و سنانست برداشتن کفر بدان تیغ و سنان باد
وان را که نخواهد که در این خانه بود ملک اندر همه‌ی ملک نه خان باد و نه مان باد
جنگش همه با کافر و با دشمن دینست شغلش همه با رامش و آرامش جان باد
در دولت و در مرتبت و مملکت او را چندانکه بخواهد ز خداوند زمان باد
هر ساعت و هر وقت ز خشنودی ایزد بر دولت آینده‌ی او تازه نشان باد
ماه رمضان بود بدو فرخ و میمون شوال به از فرخ و میمون رمضان باد
او را همه آن باد که او خواهد دایم وان چیز که بدخواهان خواهند جز آن باد