قسمت سوم

کو آن می دیرسال زودافکن تو محراب دل من ز حیات تن تو
میخانه مقام من به و مسکن تو خم بر سر من، سبوی در گردن تو

خود را به سفر بیازمودم بی‌تو جان کاستم و عنا فزودم بی‌تو
هم آتش غم به دست سودم بی‌تو هم سوده‌ی پای هجر بودم بی‌تو

ای راحت سینه، سینه رنجور از تو وی قبله‌ی دیده، دیده مهجور از تو
با دشمن من ساخته‌ای دور از من با دوری تو سوخته‌ام دور از تو

ای شاه بتان، بتان چون من بنده‌ی تو در گریه‌ی تلخم از شکرخنده‌ی تو
تو بادی و من خاک سر افکنده‌ی تو چون تند شوی شوم پراکنده‌ی تو

کردم به قمار دل دو عالم به گرو تن نیز به دستخون سپردم به گرو
ماندم همه و نماند چیزی با من من ماندم و نیم جان و یکدم به گرو

ای چشم بد آمده میان من و تو داده به کف هجر عنان من و تو
از نطق فروبست زبان من و تو من دانم و تو درد نهان من و تو

دل هرچه کند عشق فزون آید از او شد سوخته بوی صبر چون آید از او
شاید که سرشک خون برون آید از او کان رنگ بزد که بوی خون آید از او

تب کرد اثر در رخ و در غبغب تو مه زرد شد اندر شکن عقرب تو
چون هست فسون عیسی اندر لب تو افسون لبت چون نجهاند تب تو

کو عمر؟ که داد عیش بستانم از او کو وصل؟ که درد هجر بنشانم از او
کو یار؟ که گر پای خیالش به مثل بر دیده نهد دیده نگرانم از او

صد ساله ره است از طلب من تا تو در بادیه‌ی طلب من آیم یا تو
جانی به سه بوسه شرط کردم با تو شرطی به غلط نرفت ها من، ها تو