امشب نه به کام روزگار است آن مرد | ناخورده شراب در خمار است آن مرد | |
آسیمه سر از فراق یار است آن مرد | القصه به طولها چه زار است آن مرد |
□
در باغ شعیب و خضر و موسی نگرید | تا چشمهی خضر و ماه و شعری نگرید | |
در زیر درخت شاخ طوبی نگرید | بر آب روان سایهی موسی نگرید |
□
گر بد دارد و گر نکو او داند | گر جرم کند و گر عفو او داند | |
تا زندهام از وفا نگردانم سر | من بر سر اینم آن او او داند |
□
گردی لبت از لبم به بوسی آزرد | تب دوش تن مرا بیازرد به درد | |
امروز تبم برفت و تب خال آورد | تب خال مکافات لبم خواهد کرد |
□
دندان من ار دوش لبت رنجان کرد | تب با تن من به رنج صد چندان کرد | |
چون دست درازی به لبت دندان کرد | تب خال چرا لب مرا بریان کرد |
□
رخسار تو را که ماه و گل بنده بود | لشکر گه آن زلف سر افکنده بود | |
زلفت به شکار دل پراکند آری | لشکر به شکارگه پراکنده بود |
□
غم شحنهی عشق است و بلا انگیزد | جان خواهد شحنگی و رنگ آمیزد | |
خاقانی اگر سرشک خونین ریزد | گو ریز که سیم شحنه زین برخیزد |
□
صد باره وجود را فرو ریختهاند | تا همچو تو صورتی برانگیختهاند | |
سبحان الله ز فرق سر تا قدمت | در قالب آرزوی ما ریختهاند |
□
آهو بودی پلنگ ب دساز مگرد | گرگ آشتیی بکن سر افراز مگرد | |
دانی که دلم ز عشق تو نیمه نماند | چون آمدهای ز نیمه ره باز مگرد |
□
ای کشته مرا لعل تو مانند بسد | وی کشته به دندان بسد عاشق صد | |
دریاب مرا دلا سبکتر برکش | ز آن پیش که ترتر شود از آب نمد |