لعلت چو شکوفه عقد پروین دارد | روی تو چو لاله خال مشکین دارد | |
من در غم تو چو غنچه بندم زنار | تا نرگس تو چو خوشه زوبین دارد |
□
در باغچهی عمر من غم پرورد | نه سرو نه سبزه ماند، نه لاله، نه ورد | |
بر خرمن ایام من از غایت درد | نه خوشه نه دانه ماند، نه کاه نه گرد |
□
چون درد تو بر دلم شبیخون آورد | دندانت موافق دلم گشت به درد | |
اندر همه تن نبود جز دندانت | کو با دل من موافقت داند کرد |
□
بخت ار به تو راه دادنم نتواند | باری ز خودم خلاص دادن داند | |
تا ماندهام ار پیش توام بنشاند | از غصه که بی تو ماندهام برهاند |
□
بخت ار به مراد با توام بنشاند | گردون ز توام برات دولت راند | |
پروانهی بخت را به دیوان وصال | مرفق چه دهم تا ز منت نستاند |
□
روزی فلکم بخت بد ار باز آرد | از این دل گم بوده خبر باز آرد | |
هجران بشود آتشم از دل ببرد | وصل آید و آبم به جگر باز آرد |
□
معشوقه ز لب آب حیات انگیزد | پس آتش تب چرا ازو نگریزد | |
آن را که لب دم مسیحا خیزد | آخر به چه زهره تب در او آویزد |
□
زلف تو بنفشه ار غلامی فرمود | زین روی بنفشه حلقه درگوش نمود | |
در باغ بنفشه را شرف زان افزود | کو حلقه به گوش زلف تو خواهد بود |
□
چون نامهی تو نزد من آمد شب بود | برخواندم و زو شبی دگر کردم سود | |
پس نور معانی تو سر بر زد زود | اندر دو شبم هزار خورشید نمود |
□
خاقانی از آن کام که یارت ندهد | نومیدی و چرخ داد کارت ندهد | |
در آرزوئی که روزگارت ندهد | غرقه شدی و زود گذارت ندهد |