دارم آن درد که عیسیش به سر مینرسد
|
|
اینت دردی که ز درمانش اثر مینرسد
|
دل پر درد تهی دو به دوائی نرسید
|
|
خود دوا بر سر این درد مگر مینرسد
|
اجری کام ز دیوان مرادم نرسید
|
|
چون برانند عجب داری اگر مینرسد
|
چه عجب گر نرسد دست به فتراک مراد
|
|
کز بلندی است به جائی که نظر مینرسد
|
سیل خونین که به ساق آمد و تا ناف رسید
|
|
به لب آمد چکنم بو که به سر مینرسد
|
روز عمر است به شام آمده و من چو شفق
|
|
غرق خونم که شب غم به سحر مینرسد
|
ز آتش سینه مرا صبر چو سیماب پرید
|
|
صبر پران شده را مرغ به پر مینرسد
|
کاشتم تخم امل برق اجل پاک بسوخت
|
|
کشتن تخم چه سود است چو بر مینرسد
|
ریژی از چاشنی کام به کامم نرسید
|
|
روزیی کان ننهاده است قدر مینرسد
|
خاک روزی است دلم گرچه هنر ریزه بسی است
|
|
ریزه بگذار که روزی به هنر مینرسد
|
شهر بند فلکم خستهی غوغای غمان
|
|
چون زیم گر به من از اشک حشر مینرسد
|
گریه گه گه نکند یاری از آن گریم خون
|
|
که چو خواهم مددی ساختهتر مینرسد
|
آه ازین گریه که گه بندد و گه بگشاید
|
|
که به کعب آید و گاهی به کمر مینرسد
|
به نمک ماند گریه به گه بست و گشاد
|
|
گرچه او را ز دی و تیر خبر مینرسد
|
گه که بگشاید جیحون سوی آموی شود
|
|
گه که بسته شود آتل به خزر مینرسد
|
گریه چون دایهی گه گیر کز او شیر سپید
|
|
به دو طفلان سیه پوش بصر مینرسد
|
اشک چون طفل که ناخوانده به یک تک بدود
|
|
باز چون خوانمش از دیده به بر مینرسد
|
پشت دست از ستم چرخ به دندان خوردم
|
|
گه ز خوان پایهی غم قوت دگر مینرسد
|
از بن دندان خواهم که جگر هم بخورم
|
|
چکنم چون سر دندان به جگر مینرسد
|