شاها سریر و تاج کیان چون گذاشتی
|
|
سی ساله ملک و ملک جهان چون گذاشتی
|
پرویز عهد بودی و نوشیروان وقت
|
|
ایوان سیم کرده چنان چون گذاشتی
|
در انتظار قطرهی عدل تو ملک را
|
|
همچون صدف گشاده دهان چون گذاشتی
|
ناگه سپر فکندی و یادت نیامد آنک
|
|
بر پهلوی زمانه سنان چون گذاشتی
|
خط بر جهان زدی و ز خال سیاه ظلم
|
|
بر هفت عضو ملک نشان چون گذاشتی
|
از مه چهار هفته گذشت آن دو هفته ماه
|
|
زیر خسوف خاک نهان چون گذاشتی
|
ملک تو را جهان به جهان صیت رفته بود
|
|
این ملک را زمان به زمان چون گذاشتی
|
ما را چو دست سوخته میداشتی به عدل
|
|
در پای ظلم سوخته جان چون گذاشتی
|
این گلبنان نه دست نشان دل تو اند
|
|
بادامشان شکوفه فشان چون گذاشتی
|
آسیب زمهریر دریغ و سموم داغ
|
|
بر گلبنان دست نشان چون گذاشتی
|
چشم سیاهشان گه زردآب ریختن
|
|
نرگس مثال در یرقان چون گذاشتی
|
ما را خبر ده از شب اول که زیر خاک
|
|
شب با سیاست ملکان چون گذاشتی
|
نه گنج نطق داشتی آن روز وقت نزع
|
|
مهر سکوت زیر زبان چون گذاشتی
|
دانم که کوچ کردی ازین کوچهی خطر
|
|
ره بر چهار سوی امان چون گذاشتی
|
این راه غولدار و پل هفت طاق را
|
|
تا چار سوی هشت جنان چون گذاشتی
|
رفتی و در جهان سخن از کاروبار توست
|
|
خاقانی غریب سخن یادگار توست
|