نی زر خالصی ز پی همسری جو
|
|
موقوف حکم نامهی شاهین چه ماندهای
|
روزت صلای شام هم از بامداد زد
|
|
تو در نماز دیگر و پیشین چه ماندهای
|
این چرخ زهرفام چو افعی است پیچ پیچ
|
|
در بند گنج و مهرهی نوشین چه ماندهای
|
در کام افعی از لب و دندان زهر پاش
|
|
در آرزوی بوسهی شیرین چه ماندهای
|
گر چرخ را کلیچهی سیم است و قرص زر
|
|
گو باش چشم گرسنه چندین چه ماندهای
|
مرگ از پی خلاص تو غمخوار واسطه است
|
|
جان کن نثار واسطه، غمگین چه ماندهای
|
مرگ است چهره شوی حیات تو همچو می
|
|
می بر کف است چهره پر از چین چه ماندهای
|
خاقانیا نه تشنه دلانند زیر خاک
|
|
کاریز دیده بینم خونین چه ماندهای
|
گر جان سگ نداری از این چرخ سنگسار
|
|
بعد از وفات تاج سلاطین چه ماندهای
|
پنداری این سخن به اراجیف راندهاند
|
|
یا خاصگانش در پس پرده نشاندهاند
|
ای خاصگان خروش سحرگه بر آورید
|
|
آوازهی وفات شهنشه بر آورید
|
تابوت او که چار ملک بر کتف برند
|
|
بر چار سوی مملکه یک ره برآورید
|
این رایت نگون سر و رخش بریده دم
|
|
بر غافلان هفت خطرگه برآورید
|
اندر سکاهن شب و نیلاب آسمان
|
|
نو جامهی دو رنگ بهر مه برآورید
|
هر لحظه بر موافقت جامه آه را
|
|
نیلی کند در دل و آن گه برآورید
|
خاکین رخ چو کاه به خونابه گل کنید
|
|
دیوار دخمه را به گل و که برآورید
|
از جور این سپهر که کژ چون دم سگ است
|
|
چون سگ فغان زار سحرگه برآورید
|
ای روزتان فروشده حق است اگر چو شب
|
|
هنگام صبح زهره ز ناگه برآورید
|
یا لاف رستمی مزنید ای یگانگان
|
|
یا بیژن دوم را از چه برآورید
|
ای طاق ابروان بدر آئید جفت جفت
|
|
در طاق نیم خایه علیالله برآورید
|