در مدح ملک الوزراء مختار الدین

دل جوی ندهد به بیاع فلک کفتابی را خریدار آمده است
هین تبر در شیشه‌ی افلاک از آنک گل به نیل جان غم‌خوار آمده است
شب قبای مه زره زد بنده‌وار کن زره زلفین کله‌دار آمده است
از مژه در نعل اسبش دوختن نعل اسبش لعل مسمار آمده است
از نثار خون دل در راه او کرکس شب کبک منقار آمده است
دین فروشان را به بوی کفر او طیلسان در وجه زنار آمده است
ما درم ریز از مژه وز گاز ما نیم دینارش به آزار آمده است
خرج‌ها از گل شکر رفته است لیک گازها بر نیم دینار آمده است
خاک ره پرنافه‌ی مشک است از آنک موکب زلفش به آوار آمده است
یاد او خورده است خاقانی از آن بوسه گاهش دست خمار آمده است
نسخه‌ی رویش چو توقیع وزیر تا ابد تعویذ احرار آمده است
صاحب صاحب قران در عالم اوست آصف الهام و سلیمان خاتم اوست

پیش درگاهش میان بست آسمان محضر جاهش بر آن بست آسمان
مهدی آخر زمان شد کز درش رخنه‌ی آخر زمان بست آسمان
بر در او تا شود جلاد ظلم ماه را بر آستان بست آسمان
روح شیدا شد ز هول موکبش بهر هارونی میان بست آسمان
ز آن سلاسل آخشیجان یافت روح زان جلاجل اختران بست آسمان
زیور امن از مثال امر او بر جبین انس و جان بست آسمان
ز آن ملک را چون کبوتر بر درش زیر بر خط امان بست آسمان
گنج‌های بکر سر پوشیده را عقد بر صدر جهان بست آسمان