در مدح سلطان جلال الدین ابو المظفر شروان شاه اخستان

پشت ملت خدایگان امم روی دولت نگاهبان عجم

خاصگان جهد آن کنید امروز کب عشرت روان کنید امروز
تا به شب هم صبوح نوروز است روز در کار آن کنید امروز
انسیان را هم از مصحف انس روضه‌ی انس و جان کنید امروز
ز آن گلی کز حجر، نه از شجر است حجره چون گلستان کنید امروز
هست روی هوا کبوترفام ز آتش ارزن فشان کنید امروز
زآتشی کفتاب ذره‌ی اوست آسمان را نهان کنید امروز
وز میی کسمان پیاله‌ی اوست آفتابی عیان کنید امروز
بید را چون زکال کرد آتش باده راوق بدان کنید امروز
از پی آن تذرو زرین پر آهنین آشیان کنید امروز
بهر مریخ آفتاب علم حصن بام آسمان کنید امروز
رومیان چون عرب فرو گیرند قبله از رویمان کنید امروز
ران خورشید را بدان آتش داغ شاه جهان کنید امروز
بازوی زهره را به نیل فلک بوالمظفر نشان کنید امروز
بحر جود اخستان گوهر بخش شاه گیتی‌ستان کشور بخش

داد عمر از زمانه بستانیم جام به وام از چمانه بستانیم
ساقیا اسب چار گامه بران تا رکاب سه‌گانه بستانیم
اسب درتاز تا جهان طرب به سر تازیانه بستانیم
نسیه داریم بر خزانه‌ی عیش همه نقد از خزانه بستانیم
ساتگینی دهیم و جور خوریم دورها در میانه بستانیم