بر درد دل دوا چه لود تا من آن کنم
|
|
گویند صبر کن، نه همانا من آن کنم
|
درد فراق را به دکان طبیب عشق
|
|
بیرون ز صبر چیست مداوا، من آن کنم
|
گوئی زبان صبر چه گوید در این حدیث
|
|
گوید مکن خروش به عمدا، من آن کنم
|
گر هیچ تشنه در ظلمات سکندری
|
|
دل کرد از آب خضر شکیبا من آن کنم
|
یاران به درد من ز من آسیمه سر ترند
|
|
ایشان چه کردهاند بگو تا من آن کنم
|
آتش کجا در آب فتد چون فغان کند
|
|
در آب چشم از آتش سودا من آن کنم
|
آن نالهای که فاخته میکرد بامداد
|
|
امروز یاد دار که فردا من آن کنم
|
گفتی که یار نو طلبی و دگر کنی
|
|
حاشا که جانم آن طلبد یا من آن کنم
|
انده گسار من شد و انده به من گذاشت
|
|
وامق چه کرد ز انده عذرا، من آن کنم
|
کاووس در فراق سیاوش به اشک خون
|
|
با لشکری چه کرد به تنها، من آن کنم
|
خورشید من به زیر گل آنجا چه میکند
|
|
غرقه میان خون دل اینجا من آن کنم
|
فریاد چون کند دل خاقانی از فراق
|
|
از من همان طلب کن زیرا من آن کنم
|