در طیبت

بس بس از دانه مرغ خواهم خورد مرغ مالنگ و باسمانه خورم
یک دکانی فقاع اگر یابم به‌دل شربت سه گانه خورم
شربت مرد از آن دل سنگین چون شراب از دل چمانه خورم
فقعی‌کاری از دکان غمش همچو تریاک از خزانه خورم
زان فقاعی که سنت عمر است رافضی نیستم چرا نخورم

منکوب طبعم آوخ و منکوس طالعم بر عالم سبک سر از آن سر گران بوم
من کوب بخت بینم و منکوب از آن زیم من کوس فضل کوبم، منکوس از آن بوم