پسر داشتم چون بلند آفتابی | ز ناگه به تاری مغاکش سپردم | |
به درد پسر مادرش چون فروشد | به خاک آن تن دردناکش سپردم | |
یکی بکر چون دختر نعش بودم | به روشندلی چون سماکش سپردم | |
چو دختر سپردم به داماد گفتم | که گنج زر است این به خاکش سپردم | |
بماندم من و ماند عبد المجیدی | ودیعت به یزدان پاکش سپردم | |
اگر کس نباشد پناهش به شروان | پناهش بس است آن خداکش سپردم |