مرغزار جان طلب خاقانیا | کخور گیتی است سنگین ای دریغ |
□
تا به خط شط ارجیش درنگ است مرا | بحر ارجیش ز طبعم صدف افزود صدف | |
بحر ارجیش فزود از قدم من آنسانک | برج برجیس ز یونس شرف افزود شرف |
□
صدت فی بغداد ظبیا قد الف | صدغه جیم و ذا قد الف | |
سر بیندازم به دستار از پیش | غاشیهی سوداش دارم بر کتف | |
هل عشقتم نار اصحال الهوی | طارق الدنیا و ذا لا یاتلف | |
من شدم عاشق بر آن خورشید روی | کابروان دارد هلال منخسف | |
لاتلومونی ولوموا نفسکم | انما المعشوق فینا مختلف | |
کعبهی خاقانی اکنون روی است | کعبه را می زمزم و بت معتکف |
□
باز به میدان ما فوج بلا بسته صف | پای فلک در میان رسم امان بر طرف | |
خرقه شکافان ذوق بیدف و نی در سماع | جبه فشانان شید تابع قانون دف | |
جان قدیم اشتها مانده همان ناشتا | وین تن حادث غذا معدن آب و علف | |
چیدم و دیدم تمام آبی و تابی نداشت | میوهی این چار باغ گوهر این نه صدف | |
گفتیم ای خود فروش خود چه متاعی بگو | گر بخری شب چراغ گر بفروشی خزف | |
بشنو و بوکن اگر گوشی و مغزیت هست | زمزمهی لو کشف لخلخهی من عرف | |
رهرو خاقانیا دوری منزل مبین | رو که مدد میکند همت شاه نجف |