او نایب خداست به رزق من | یارب ز نائبات نگه دارش |
□
جدلی فلسفی است خاقانی | تا به فلسی نگیری احکامش | |
فلسفه در جدل کند پنهان | وانگهی فقه برنهد نامش | |
مس بدعت به زر بیالاید | پس فروشد به مردم خامش | |
دام در افکند مشعبدوار | پس بپوشد به خار و خس دامش | |
مرغ را هم به لطف صید کنند | پس ببرند سر به ناکامش | |
علم دین پیشت آورد وانگه | کفر باشد سخن به فرجامش | |
کار او و تو تا گه تطهیر | کار طفل است و آن حجامش | |
شکرش در دهان نهد و آنگه | ببرد پارهای ز اندامش |