آن سالات را که من کردم
|
|
از زبانش جواب دیدستند
|
خاطرم را که کرم شب تاب است
|
|
خادم ماهتاب دیدستند
|
صورتم را که صفر ناچیز است
|
|
با الف هم حساب دیدستند
|
خواجه صاحب خراج کون و مرا
|
|
از زکاتش نصاب دیدستند
|
خواجه صاحب خراح کون و مرا
|
|
از زکاتش نصاب دیدستند
|
پیش خندان لبش ز اشک چو ابر
|
|
گریهی آفتاب دیدستند
|
ز آتش شوق او که در دل داشت
|
|
دل آتش کباب دیدستند
|
من ندیدم نه اهل بیتم دید
|
|
کاهل حسن المب دیدستند
|
نه دروغ است خواب پاکان زانک
|
|
از سر صدق خواب دیدستند
|
آنک اصحاب صدق زیشان پرس
|
|
تا کجا وز چه باب دیدستند
|
آیت رحمت است کایت دهر
|
|
با دلیل عذاب ددیدستند
|
نفس شیطان نماید آن حاشا
|
|
که سپهری شهاب دیدستند
|
من رآنی فقد رای الله گوی
|
|
کاین نظر بس عجایب دیدستند
|
از همه آن شگرفتر که به من
|
|
نظرش بیحجاب دیدستند
|
ز آن نظر کشت زرد عمر مرا
|
|
تا ابد فتح باب دیدستند
|
زده از نور مصطفی خیمه
|
|
دست من در طناب دیدستند
|
مصطفی را ز رنج خاطر من
|
|
با بدان در عتاب دیدستند
|
آری از بیم غارت گهر است
|
|
کب را اضطراب دیدستند
|
مصطفی آمده به معماری
|
|
که دلم را خراب دیدستند
|
نعت او حرز جان خاقانی است
|
|
کز جهان احتساب دیدستند
|