ای عماد الدین ای صدر زمان
|
|
هر زمان صدری تو را خاک در است
|
چرخ نعمان دوم خواندت و گفت
|
|
نعل یحموم توام تاج سر است
|
من که آتش سرم و باد کلاه
|
|
خاک درگاه توام آبخور است
|
مهر تب یافتم از خدمت تو
|
|
زان تبم رفت و عرض برگذر است
|
قحط جان میبری و قحط کرم
|
|
ور تو گوئی ز دو مرسل اثر است
|
پس ازین نام تو بر خاتم دهر
|
|
صدر عیسی دم یوسف نظر است
|
دیدهای هفت نهان خانهی چرخ
|
|
که در آن خانه چه ماده چه نر است
|
هم ببین خانهی خاقانی را
|
|
که در این خانه چه خشک و چه تر است
|
رنجهای تا به رخت چاشت خورم
|
|
که فلک بر دل من چاشت خور است
|
برگ مهمانی تو ساختهام
|
|
گرچه بس ساختهی مختصر است
|
قدری کوفته و بریان هست
|
|
لیک پالودهی تر بیشتر است
|
چیست پالوده سرشک تر من
|
|
کوفته سینه و بریان جگر است
|