خاقانیا جوانی و امن و کفاف هست | بالای این سه چیز در افزای کس نیافت | |
چون هر سه داری از همه کس شکر بیش کن | کاین هر سه کیمیاست به یک جای کس نیافت |
□
به ماه چارده میماند آن بت | که اکنون چارده سالش رسیده است | |
مه نو کرد ماه چارده را | به رنجی کز پی نه ماه دیده است |
□
خطی مجهول دیدم در مدینه | بدانستم که آن خط آشنا نیست | |
بر آن خط اولین سطری نبشته | که جوزا نزد خورشید سما نیست | |
به جان پادشا سوگند خوردم | که نزد پادشاه جز پادشا نیست | |
چو خاقانی نداند کاین چه سر است | جواب این سخن گفتن روا نیست |