مشو خاقانیا مغرور دولت
|
|
که دولت سایهی ناپایدار است
|
به دولت هر که شد غره چنان دان
|
|
که میدانش آتش و او نیسوار است
|
چو صبح است اول و چون گل به آخر
|
|
که این کم عمر آن اندک قرار است
|
به رنگی کز خم نیلی فلک خاست
|
|
مشو خرم که رنگ سوگوار است
|
در آن منگر که نیل او سراب است
|
|
که خود نیلش سراب عمر خوار است
|
بسا دولت که محنت زادهی اوست
|
|
که خاکستر ز آتش یادگار است
|
بسا محنت که دولت، آخر اوست
|
|
که دی مه را نتیجه نوبهار است
|
سر دولت غرور است و میان لهو
|
|
به پایانش زوال روزگار است
|
به می ماند که می فسق است ز اول
|
|
میانه مستی و آخر خمار است
|