حضرت ستر معلا دیدهام
|
|
ذات سیمرغ آشکارا دیدهام
|
قاف تا قافم تفاخر میرسد
|
|
کز حجاب قاف عنقا دیدهام
|
در صدف در است و در حوت آفتاب
|
|
حضرتی کز پرده پیدا دیدهام
|
در مدینه قدس مریم یافتم
|
|
در حظیرهی انس حوا دیدهام
|
حضرت بلقیس بانوی سبا
|
|
بر سر عرش معلا دیدهام
|
چشم زرقا را کشیده کحل غیب
|
|
هم به نور غیب بینا دیدهام
|
انیت بلقیسی که بر درگاه او
|
|
هدهد دین را تولا دیدهام
|
اینت زرقائی که چشم خضر ازو
|
|
محرم کحل مسیحا دیدهام
|
من کیم خواه از یمن خواه از عرب
|
|
کاین چنین بلقیس و زرقا دیدهام
|
قیصر از روم و نجاشی از حبش
|
|
بر درش بهروز و لالا دیدهام
|
روز جوهر نام و شب عنبر لقب
|
|
پیش صفهاش خادم آسا دیدهام
|
جوهر و عنبر سپید است و سیاه
|
|
هر دو را محکوم دریا دیدهام
|
آب دست و خاک پایش را ز قدر
|
|
نشرهی رضوان و حورا دیدهام
|
پیشگاه حضرتش را پیش کار
|
|
از بناتالنعش و جوزا دیدهام
|
آن سه دختر و آن سه خواهر پنج وقت
|
|
در پرستاری به یک جا دیدهام
|
هفت خاتون را در این خرگاه سبز
|
|
داه این درگاه والا دیدهام
|
بر درش بسته میان خرگاهوار
|
|
شاه این خرگاه مینا دیدهام
|
بر لب بحر کفش خورشید و ابر
|
|
قربهی زرین و سقا دیدهام
|
در کف بخت بلندش ز اختران
|
|
هفت دستنبوی زیبا دیدهام
|
میوهی شاخ فریبرز ملک
|
|
هم به باغ ملک آبا دیدهام
|