طفلی و طفیل توست آدم
|
|
خردی و زبون توست عالم
|
پروردهی جزع توست عیسی
|
|
آبستن لعل توست مریم
|
تا چشم تو ریخت خون عشاق
|
|
زلف تو گرفت رنگ ماتم
|
از عارض و روی و زلف داری
|
|
طاووس و بهشت و مار با هم
|
در سینهی ما خیال قدت
|
|
طوبی است در آتش جهنم
|
آویختی آفتاب را دوش
|
|
از سلسلههای جعد پر خم
|
ما را که کند مسلم آنجاک
|
|
خورشید نمیشود مسلم
|
جان خاک شود به طمع جرعه
|
|
چون رطل طرب کشی دمادم
|
با لذت طعنهی تو دل را
|
|
فرسوده شد آرزوی مرهم
|
خاقانی خاک درگه توست
|
|
او را چه محل که آسمان هم
|
هرچند جهان گرفت طبعش
|
|
در مدحت فیلسوف اعظم
|
ذوالفخر بهاء دین محمد
|
|
مقصود نظام عقد عالم
|