مطلع سوم

گرنه شب از عین عید ساخت طلسمی بخم عین منعل چراست در خط مغرب رقم
بابلیان عید را نعل در آتش نهند کز حد بابل رسید عید و مه نو بهم
کرد رخ آفتاب زرد قواره نهان بر فلک از ماه نو شدزه سیمین علم
بر زه سیمین ماه گوی زرند اختران بسته در آن گوی و زه جیب قبای ظلم
چرخ کبود آنچنانک ناخن تب بردگان فضله‌ی ناخن شده ماه ز داغ سقم
گفتی فراش چرخ ناخن زهره گرفت از بن ناخن دوید بر سر دامانش دم
آب بقم شد شفق مه خم و شب رنگرز از لب خم نیمه‌ای غرقه در آب بقم
خلق دو قولی شدند بهر شب عید را بر دو گروهی خلق ماه نو آمد حکم
گفتی شب مریم است یک شبه ماهش مسیح هست مسیحش گواه نیست به کارش قسم
ماه و سر انگشت خلق این چو قلم آن چو نون خلق چو طفلان نو شاد به نون والقلم
گفتی غوغای مصر طالب صاع زرند صاع‌زر آمد به دست، شد دل غوغا خرم
صاع زر شاه شد ماه بدان می‌دهد سنبله‌ی چرخ را ابر کف شاه نم
از بن گوش آسمان از مه نو هر مهی حلقه به گوشی شود بر در شاه عجم
خسرو مهدی نیت مهدی آدم صفت آدم موسی بنان، موسی احمد قدم
مهدی دجال کش، آدم شیطان شکن موسی دریا شکاف، احمد جبریل دم
اول سلجوقیان سنجر ثانی که هست سائس خیر العباد، سایه‌ی رب النسم
رشح نوالش فزون از عرق ابر و بحر شرح جلالش برون از ورق کیف و کم
آتش تیغش چو تافت پنبه شود بوقبیس باد تهمتن چو خاست پشه شود پیلسم
چشمه‌ی خور بوسه داد خاک درش سایه‌وار زاده‌ی خور دید لعل با کمرش کرد ضم
عم پدری‌ها نمود در حق مختار حق کرده‌ی مختار بین در حق فرزند عم