مطلع سوم

دشت موقف را لباس از جوهر جان دیده‌اند کوه رحمت را اساس از گوهر کان دیده‌اند
عرضگاه دشت موقف عرض جنات است از آنک مصنع او کوثر و سقاش رضوان دیده‌اند
حوت و سرطان است جای مشتری وان برکه هست مشتری صفوت که در وی حوت و سرطان دیده‌اند
کوه رحمت حرمتی دارد که پیش قدر او کوه قاف و نقطه‌ی فا هر دو یکسان دیده‌اند
سنگ ریزه‌ی کوه رحمت برده‌اند از بهر کحل دیده‌بانانی که عرض از کوه لبنان دیده‌اند
اصفیا را پیش کوه استاده سوزان دل چو شمع همچو شمع از اشک غرق و خشک دامان دیده‌اند
هشتم ذیحجه در موقف رسیده چاشت گاه شامگه خود را به هفتم چرخ مهمان دیده‌اند
شب فراز کوه، ز اشک شور جمع و نور شمع ابر در افشان و خورشید زر افشان دیده‌اند
افتاب از غرب گفتی بازگشت از بهر حاج چون نماز دیگری بهر سلیمان دیده‌اند
گفتی از مغرب به مشرق کرد رجعت آفتاب لاجرم حاج از حد بابل خراسان دیده‌اند
از نسیم مغفرت کبی و خاکی یافته آتشی را از انا گفتن پشیمان دیده‌اند
وز فراوان ابر رحمت ریخته باران فضل رانده‌ای را بر امید عفو شادان دیده‌اند
حج ما آدینه و ما غرق طوفان کرم خود به عهد نوح هم آدینه طوفان دیده‌اند
چون کریمان کز عطای داده‌شان نسیان بود عفو حق را از خطای خلق نسیان دیده‌اند
خلق هفتاد و سه فرقت کرده هفتاد و دو حج انسی و جنی و شیطانی مسلمان دیده‌اند
حاج رانو نو در افزای از ملادک کرده حق هر چه در شش صد هزار اعداد نقصان دیده‌اند
ای برید صبح سوی شام و ایران بر خبر زین شرف کامسال اهل شام و ایران دیده‌اند
ای زبان آفتاب احرار کیهان را بگوی دولتی کز حج اکبر حاج کیهان دیده‌اند
نز سموم آسیب و نز باران بخیلی یافته نز خفاجه بیم و نز غزیه عصیان دیده‌اند
رانده زاول شب بر آن که پایه و بشکسته سنگ نیم شب مشعل به مشعر نور غفران دیده‌اند