در مدح دستور اعظم مختار الدین

دل صید زلف اوست به خون در نکوتر است وان صید کان اوست نگون‌سر نکوتر است
برد آب سنگ من، من از آن سنگ دربرم عاشق چو آب و سنگ ببر در نکوتر است
رنجور سینه‌ام لب و زلفش دوای من کاین درد را بنفشه به شکر نکوتر است
در چشمش آب نی و رخ از شرم خوی زده بادم خشک خوش تر و گل، تر نکوتر است
خوی بدش که بازستاند مرا ز من آن خوی بد ز هرچه نکوتر نکوتر است
در تخته‌نرد عشق فتادم به دست خوش مهره به دست و خانه به ششدر نکوتر است
امسال نوبر دل خاقانی است عشق خوش میوه‌ای است عشق و به نوبر نکوتر است
خاقانیا زر و زر ازین شعر و شعر چند شعر ارچه کیمیاست ازو زر نکوتر است
طبعت که کیمیای زر روزگار از اوست بر صدر روزگار ثناگر نکوتر است
دستور اعظم افسر دارندگان ملک کز ظل عرش بر سرش افسر نکوتر است
مختار دین نظام ممالک که رای او از آسمان قوی‌تر و ز اختر نکوتر است
راز عقول و مشکل ارواح کشف اوست اسرار علم مطلقش از بر نکوتر است
هست آفتاب دولت سلجوقیان به عدل اکسیر گنج ملک به گوهر نکوتر است
در عهد این خلف دل اسلافش از شرف بر قبه‌ی مسیح مجاور نکوتر است
مختار، گوهر آمد و اسلافش آفتاب از آفتاب، زادن گوهر نکوتر است
بر افسر ملوک نشاندش سپهر از آنک فرزند آفتاب بر افسر نکوتر است
در خطبه‌ی کرم لقبش صدر عالم است بر مهر ملک صدر مظفر نکوتر است
سنگی است حلم او که نگردد ز سیل خشم آن سنگ در ترازوی محشر نکوتر است
محضر کنم که او ظفر دین مصطفاست عدلش پی گواهی محضر نکوتر است
دین چیست عدل پس تو در عدل کوب از آنک عدل از پی نجات تو رهبر نکوتر است