سوگند نامه و مدح رضی الدین ابونصر نظام الملک وزیر شروان شاه

ز میغ‌ها که سیه‌تر ز تخم پرپهن است چو تخم پرپهن آرد برون سپید لعاب
به حق آنکه دهد بچگان بستان را سپید شیر ز پستان سر سیاه سحاب
کند ز اهرمن دود رنگ خاکستر چو سازد آتش و وقاروره ز آسمان و شهاب
چراغ علم فروزد چو خضر و اسکندر در آب ظلمت ارحام ز آتش اصلاب
برنده ناخنه‌ی چشم شب به ناخن روز کننده ناخن روز از حنای صبح خضاب
به ناف قبه‌ی عالم به صلب قائم کوه به پشت راکع چرخ و به سجده‌ی مهتاب
به خال و زلف و لب و حجله‌ی عروس عرب که سنگ کعبه و حلقه است و آستان و حجاب
به سر عطسه‌ی آدم به سنة الحمد به هیکلش که ید الله سرشت از آب و تراب
به یک قیام و چهار اصل و چل صباح که هست ازین سه معنی الف دال و میم بی‌اعراب
به تخم بوالبشر و خشک سال هفت هزار به سال پانصد آخر که کرد فتح الباب
به بهترین خلف و اربعین صباح پدر به صبح محشر و خمسین الف روز حساب
به بزم احمد و جلاب خاص و حلق خواص بسی ستاره‌ی پاکش گذشته بر جلاب
به تاب یک سر ناخن قواره‌ی مه را دو شاخ چون سر ناخن برا نمود بتاب
به سوز مجمر دین از بلال سوخته عود به عود سوخته دندان سپیدی اصحاب
به یار محرم غار و به میر صاحب دلق به پیر کشته‌ی غوغا، به شیر شرزه‌ی غاب
به بوتراب که شاه بهشت قنبر اوست فدای کعب و ترابش کواعب و اتراب
به هفت نوبت چرخ و به پنج نوبت فرض بدین دو صبح مدور ز آتش و سیماب
به صوفیان بلادوست عافیت دشمن به حق عاقبت غم به جان غم برتاب
به هفت مردان بر کوه جودی و لبنان همه سفینه‌ی بی‌رخت و بحر بی‌پایاب
به عنکبوت و کبوتر که پیش ترس شدند همای بیضه‌ی دین را ز بیضه خوار غراب