مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب
|
|
کزین رواق طنینی که میرود دریاب
|
زبان مرغان خواهی طنین چرخ شنو
|
|
در سلیمان جویی به صدر خواجه شتاب
|
رواق چرخ همه پر صدای روحانی است
|
|
در آن صدا همه صیت وزیر عرش جناب
|
نظام کشور پنجم اجل رضی الدین
|
|
رضای ثانی ابونصر بوتراب رکاب
|
علی دلی که به ملک یزیدیان قلمش
|
|
همان کند که به دین ذوالفقار نصرت یاب
|
فلک به پیش رکاب وزیر هارون رای
|
|
نطاق بسته به هارونی آید اینت عجاب
|
ستاره بین که فلک را جلاجل کمر است
|
|
که بر کمرگه هارون جلاجل است صواب
|
زهی به دست فلک ظل چو آفتاب رحیم
|
|
زهی به کلک زحل سر چو مشتری وهاب
|
زکات دست تو توفیر سورة الانفال
|
|
سفیر جان تو عنوان سورة الاحزاب
|
دو دست و کلک تودیدم که در تمامی جود
|
|
دو قلهاند ولیکن سه قبلهی طلاب
|
به جان عاقلهی کائنات یعنی تو
|
|
که کائنات قشور اند و حضرت تو لباب
|
ولی و خصم تو مخصوص جنت و سقرند
|
|
که این ندای قد افلح شنود و آن قدخاب
|
ملک صفات وزیرا ملک نشان صدرا
|
|
به توست قلب من ابریز سلب من ایجاب
|
به صدر شاه رساندند ناقلان که فلان
|
|
گذاشت طاعت این پادشاه رق رقاب
|
خلاص بود و کنون قلب شد ز سکه بگشت
|
|
مزور آمد و خائن چو سکهی قلاب
|
میان تهی و سر و بن یکی است از همه روی
|
|
چو شکل خاتم و چون حرف میم در همه باب
|
به عز عز مهیمن به حق حق مهین
|
|
به جان جان پیمبر به سر سر کتاب
|
به مهر خاتم دل در اصابع الرحمن
|
|
به مهر خاتم وحی از مطالع الاعراب
|
به مکتب جبروت و به علم القرآن
|
|
به مبدء ملکوت و به مبدء الارباب
|
به خط احسن تقویم و آخرین تحویل
|
|
به آفتاب هویت به چارم اسطرلاب
|