مطلع دوم

گشت زمین چون سفن چرخ چو کیمخت سبز تا ز پی تیغ او قبضه کنند و قراب
ذره‌ی خاک درش کار دوصد دره کرد راند بران آفتاب بر ملکوت احتساب
لاجرم از سهم آن بربط ناهید را بندر هاوی برفت، رفت بریشم ز تاب
دیده نه‌ای روز بد کان شه دین بدر وار راند سپه در سپه سوی نشیب و عقاب
بهر پلنگان دین کرد سراب از محیط بهر نهنگان دین کرد محیط از سراب
از شغب هر پلنگ شیر قضا بسته دم وز فزغ هر نهنگ حوت فلک ریخت ناب
از پی تایید او صف ملائک رسید آخته شمشیر غیب، تاخته چون شیر غاب
در عملش میر نحل نیزه کشیده چو نخل غرقه‌ی صد نیزه خون اهل طعان و ضراب
چون الف سوزنی نیزه و بنیاد کفر چون بن سوزن به قهر کرده خراب و یباب
حامل وحی آمده کامد یوم الظفر ای ملکوت الغزاة ای ثقلین النهاب
خاطر خاقانی است مدح گل مصطفی زآن ز حقش بی‌حساب هست عطا در حساب
کی شکند همتش قدر سخن پیش غیر کی فکند جوهری دانه در در خلاب
یارب ازین حبس گاه باز رهانش که هست شروان شر البلاد خصمان شر الدواب
زین گره‌ی ناحفاظ حافظ جانش تو باش کز تو دعای غریب زود شود مستجاب