گشت زمین چون سفن چرخ چو کیمخت سبز
|
|
تا ز پی تیغ او قبضه کنند و قراب
|
ذرهی خاک درش کار دوصد دره کرد
|
|
راند بران آفتاب بر ملکوت احتساب
|
لاجرم از سهم آن بربط ناهید را
|
|
بندر هاوی برفت، رفت بریشم ز تاب
|
دیده نهای روز بد کان شه دین بدر وار
|
|
راند سپه در سپه سوی نشیب و عقاب
|
بهر پلنگان دین کرد سراب از محیط
|
|
بهر نهنگان دین کرد محیط از سراب
|
از شغب هر پلنگ شیر قضا بسته دم
|
|
وز فزغ هر نهنگ حوت فلک ریخت ناب
|
از پی تایید او صف ملائک رسید
|
|
آخته شمشیر غیب، تاخته چون شیر غاب
|
در عملش میر نحل نیزه کشیده چو نخل
|
|
غرقهی صد نیزه خون اهل طعان و ضراب
|
چون الف سوزنی نیزه و بنیاد کفر
|
|
چون بن سوزن به قهر کرده خراب و یباب
|
حامل وحی آمده کامد یوم الظفر
|
|
ای ملکوت الغزاة ای ثقلین النهاب
|
خاطر خاقانی است مدح گل مصطفی
|
|
زآن ز حقش بیحساب هست عطا در حساب
|
کی شکند همتش قدر سخن پیش غیر
|
|
کی فکند جوهری دانه در در خلاب
|
یارب ازین حبس گاه باز رهانش که هست
|
|
شروان شر البلاد خصمان شر الدواب
|
زین گرهی ناحفاظ حافظ جانش تو باش
|
|
کز تو دعای غریب زود شود مستجاب
|