نام او چون اسم اعظم تاج اسمادان از آنک
|
|
حلقهی میم منوچهر است طوق اصفیا
|
بلکه رضوان زین پس از میم منوچهر ملک
|
|
یارهی حوران کند گر شاه را بیند رضا
|
دایرهی میم منوچهر از ثوابت برتر است
|
|
آفرینش در میانش نقطهای بس بینوا
|
گر سما چون میم نام او نبودی از نخست
|
|
هم چو سین در هم شکستی تاکنون سقف سما
|
حرمتی دارد چنان توقیع او کاندر بهشت
|
|
صح ذلک گشت تسبیح زبان انبیا
|
چرخ را توقیع او حرز است چون او برکشد
|
|
آن سعادت بخش مریخ زحلوش در وغا
|
تیغ او خواهد گرفتن روم و هند از بهر آنک
|
|
این دو جا را هست مریخ و زحل فرمان روا
|
هم زبانش تیغ و هم تیغش زبان نصرت است
|
|
این سراید سر وحی و آن کند درس غزا
|
تیغ حصرم رنگ و بر وی دانه دانه چون عنب
|
|
بخت کرده زان عنب نقل و ز حصرم توتیا
|
تیغ او آبستن است از فتح و اینک بنگرش
|
|
نقطهای چهره بر آبستنی دارد گوا
|
شاه در یک حال هم خضر است و هم اسکندر است
|
|
کینهی دین کرد و شد با آب حیوان آشنا
|
هم ز پیش آب حیوان سد ظلمت برگرفت
|
|
هم میان آب کر سدی دگر کرد ابتدا
|
از نهیب این چنین سد کوست فتح الباب فتح
|
|
سد باب الباب لرزان شد به زلزال فنا
|
شاه بود آگه که وقتی ماه و گاو زمین
|
|
کلی اجزای گیتی را کنند از هم جدا
|
پیش از آن کز هم برفتی هفت اندام زمین
|
|
رفت و پیش گاو و ماهی ساخت سدی از قضا
|
پس بر آن سد مبارک ده انامل برگماشت
|
|
جدولی را هفت دریا ساخت از فیض عطا
|
وز فلک آورد در وی گاو و ماهی و صدف
|
|
گاو گردنده، صدف جنبان و ماهی آشنا
|
ماهیش دندان فکن گشت و صدف گوهر نمای
|
|
گاو او عنبر فزای و ساحلش سنبل گیا
|
بود در احکام خسرو کز پی سی و دو سال
|
|
خسف آب و باد خواهد بود در اقلیم ما
|
آب را بربست و دست و باد را بشکست پای
|
|
تا نه زآب آید گزند و نه ز باد آید بلا
|