یارب آن خال بر آن لب چه خوش است
|
|
بر هلالش نقط از شب چه خوش است
|
دهنش حلقهی تنگ زره است
|
|
نقطه بر حلقهی مرکب چه خوش است
|
مه سپر کرده و شب ماه سپر
|
|
به سپر برزده کوکب چه خوش است
|
بر لبش خال ز گازم اثر است
|
|
اثر گاز بر آن، لب چه خوش است
|
زلف دستارچه و غبغب طوق
|
|
زیر دستارچه غبغب چه خوش است
|
گوشوارش به پناه خم زلف
|
|
خوشه در سایهی عقرب چه خوش است
|
دل در آن زلف معنبر چه نکوست
|
|
مرغ در دام معقرب چه خوش است
|
پشت دست آینهی روی کند
|
|
او بدان آینه معجب چه خوش است
|
سنبلش لرزد و گل خوی گیرد
|
|
آن خوی و لرزهی بیتب چه خوش است
|
بر درش حلقه بگوشم چو درش
|
|
از در آن ناله مرتب چه خوش است
|
کشت چشمش دل خاقانی را
|
|
او بدین واقعه یارب چه خوش است
|