گفتگوی اسکندر با حکیمان هند

بگفتند: «چون دانی این راز را، چرا بنده‌ای شهوت و آز را؟
پی ملک تا چند خون‌ریختن؟ به هر کشوری لشکرانگیختن؟»
بگفتا: «من این نی به خود می‌کنم نه تنها به حکم خرد می‌کنم،
مرا ایزد این منزلت داده است به خلق جهانم فرستاده است
که تا دین او را کنم آشکار بر آرم ز جان مخالف دمار
دهم قدر بتخانه‌ها را شکست کنم هر که را هست، یزدان‌پرست
اسیرم درین جنبش نوبه نو روم تا مرا گوید ایزد: برو!
ز دست اجل چون شوم پای‌بست کشم پای ازین جنبش دور دست»