سیاست کردن پدر لیلی وی را به خاطر دیدار مجنون

گشت از تک و پوی، پای او سست وز حرف امید، لوح دل شست
بنشست و کشید پا به دامان از رفتن آشکار و پنهان
نی از غم خویش، از غم یار کز جور پدر نبیند آزار