بدین آرایش شاهانه رفتند | به دولت سوی دولتخانه رفتند | |
سرایی، بلکه در دنیا بهشتی | ز فرشش ماه، خشتی مهر، خشتی | |
به پای تخت زر مهدش رساندند | گهروارش به تخت زر نشاندند | |
ولی جانش ز داغ دل نرسته | از آن زر بود در آتش نشسته | |
مرصع تاج بر فرقش نهادند | میان تخت و تاجاش جلوه دادند | |
ولیکن بود از آن تاج گران سنگ | به زیر کوه از بار دل تنگ | |
فشاندندش به تارک گوهر انبوه | ولی بود آن بر او باران اندوه | |
در آن میدان که را باشد سر تاج | که صد سر میرود آنجا به تاراج؟ |