نقطههایش نه به قانون حساب | خارج از دایرهی صدق و صواب | |
خال رخساره زده بر کف پای | شده از زیور رخ پای آرای | |
ور به اعراب شده راهسپر | رسم خط گشته از او زیر و زبر | |
گه نوشتهست کم وگاه فزون | گشته موزون ز خطش ناموزون | |
یا بریده یکی از پنج انگشت | یا فزوده ششم انگشت به مشت | |
دوم آن کس که کشد گزلک تیز | بهر اصلاح، نه از سهو ستیز | |
بتراشد ز ورق حرف صواب | زند از کلک خطا نقش بر آب | |
گل کند، خار به جا بنشاند | خار را خوبتر از گل داند | |
حسن مقطع چو بود رسم کهن | قطع کردیم بر این نکته سخن |