در دریا نشستن سلامان و ابسال و به جزیره‌ای خرم رسیدن

هر دو شادان همچو جان و تن به هم هر دو خرم چون گل و سوسن به هم
صحبتی ز آویزش اغیار دور راحتی ز آمیزش تیمار دور
نی ملامت‌پیشه با ایشان به جنگ نی نفاق‌اندیشه با ایشان دو رنگ
گل در آغوش و، خراش خار نی گنج در پهلو و، رنج مار نی
هر زمان در مرغزاری کرده خواب هر نفس از چشمه‌ساری خورده آب
گاه با بلبل به گفتار آمده گاه با طوطی شکرخوار آمده
گاه با طاووس در جولانگری گاه در رفتار با کبک دری
قصه کوته، دل پر از عیش و طرب هر دو می‌بردند روز خود به شب
خود چه ز آن بهتر که باشد با تو یار در میان و عیب‌جویان بر کنار
در کنار تو به جز مقصود نی مانع مقصود تو موجود نی