هر دو شادان همچو جان و تن به هم
|
|
هر دو خرم چون گل و سوسن به هم
|
صحبتی ز آویزش اغیار دور
|
|
راحتی ز آمیزش تیمار دور
|
نی ملامتپیشه با ایشان به جنگ
|
|
نی نفاقاندیشه با ایشان دو رنگ
|
گل در آغوش و، خراش خار نی
|
|
گنج در پهلو و، رنج مار نی
|
هر زمان در مرغزاری کرده خواب
|
|
هر نفس از چشمهساری خورده آب
|
گاه با بلبل به گفتار آمده
|
|
گاه با طوطی شکرخوار آمده
|
گاه با طاووس در جولانگری
|
|
گاه در رفتار با کبک دری
|
قصه کوته، دل پر از عیش و طرب
|
|
هر دو میبردند روز خود به شب
|
خود چه ز آن بهتر که باشد با تو یار
|
|
در میان و عیبجویان بر کنار
|
در کنار تو به جز مقصود نی
|
|
مانع مقصود تو موجود نی
|