در باب توبه

توبه را با سلوک این هنجار همچو پرهیزدان و داروی کار
گرنه پرهیز بر نظام بود ماده ناپخته، خلط خام بود
در چنین حالت ار خوری دارو راست کن گور در پس بارو
خانه چون تیره و سیاه شود نفش بروی کنی، تباه شود
در زمین آنکه خار و خس بگذاشت تخم در وی کجا تواند کاشت؟
توبه چون راست شد ز بینش غیر بتوان راست رفتن اندر سیر
حق پرستی، نظر به غیر مکن کعبه دیدی، گذر به دیر مکن
خرقه‌پوشی، به ترک عادت کوش ورنه خمار باش و خرقه مپوش
ترک این توبه کن، که می‌خوردن به ز قی کردنست و قی خوردن
تو مرید برنج و بریانی به چنین توبه ره کجا دانی؟
رخ چو در توبه آوری ز گناه توشه از درد ساز و گریه و آه
باز گرد از در هوی و هوس به طریقی که ننگری از پس
نه که چون توبه از گناه کنی باد پندار در کلاه کنی
که: چو دادم به توبه خود را دست تنم از آتس جهنم رست
برنهی میزر و گلوته به سر دل پی سیم و چشم در پی زر
تا تو بر آرزو سوار شوی نپسندم که توبه کار شوی
از سر اینهات تا بدر نرود در منه پای، تات سر نرود
دست پیمان بده به این مردان دست دادی، مباش سرگردان
در میاور به عهد ایشان دست کان که این عهد را شکست شکست
شیخ شیرست، نزد شیر مرو چون نداری سپر دلیر مرو